چهل روز گذشت از رفتنت..همه بودن امروز چقد شلوغ بود اما جات خیلی خالی بود...اون همه آدم نتونست تسکینی باشه واسه از دست دادنت
.............چند ساعت بعد....>فقط من و مامان تو خونتیم...همه جا بوی تورو میده هنوز ,مخصوصا اون اتاق کوچیکه که همون شب تختتو با جسم بی جونت بردن توش
بالشت ملحفه سفید و تمیزت رو تختییییییت
چقد آروم بودم رو تختت میخواستم همونجا تا صبح پای تختت بشینم...انگار بودی...مثه اون روزا که هر وقت پیشت بودم توام آروم میشدی تا دستامو میگرفتی تو دستتو میخوابیدی...موهای بافته قشنگتو نوازش میکردم تند تند 20تا ماچ میکردم پیشونیو دستای مهربونتو....تو فوری دستمو میگرفتی با همه سعیم واسه مانع شدنت بوسش میکردی میذاشتی رو قلبت
برام 1 عالم دعا میکردی...هر بار ازم میخواستی شبو پیشت بمونم اما من قول فردا میدادم و برمیگشتم خونه....لعنت بهم...چرا نموندم وقتایی که ازم خواستی؟
ببخش منو بازم برام دعا کن نیاز دارم به دعات مهربونم...میدونم پیش خدامون عزیزی...باید مراقبم باشی...هوامو از اون بالا داشته باش
وای خدای من چرا بردیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تمام گلهای گلخونت همونجورین هنوز...تازه, شاداب....پس چرا تو نیستی
دلم واقعا برات تنگ شده...حداقل بیا تو خوابم ببینمت
منتظرمممممممم هر شب منتظرتم
فردا ناهار دعوتیم مجلس امام حسین...تو دعوت کردی...زنگ زدی به بابام...خیلی مایله که بیایم...تا فردا!!!!!!!!!!!!!!!
چه پست غمگینی شد:-(
وای محدثه اشک مارم درآوردی که!!
خیلی غمگین شدم عزیزم
ایشالا حتتتما میاد تو خوابت.
محدثه یه آیه هست تو مفاتیح برا کسیکه میخواد مرده ای رو تو خواب ببینه حتما بخونش
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووس