پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...
پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...

حس مبهم این ثانیه ها

هر چقد که داریم به روزایه یکی شدن نزدیک تر میشیم دلهره ام بیشتر میشه...یه چیزی اومده تو وجودمو داره قد میکشه و چاق میشه نمیدونم چیه اما رشدش سریعه حتی سریع تر از لوبیای سحرآمیز!!خیلی مبهمه... نمیدونم حس بزرگ شدنه؟ ترسه؟ ذوقه؟ نگرانیه؟!!!! نمیدونم. روزی چن بار همه این سال ها که دوست بودیمو مرور می کنم و یه لبخند کنج لبم میشینه این یعنی راضی بودم...بعد لیمورو از هر نظر بررسی می کنم یه وقتایی لبخنده برمی گرده یه وقتایی چشمام خیره می مونه به یه جا پر از تردید میشم بعد دوباره عمیق تر و منطقی تر فک میکنم به دور از همه گفته و شنیده می بینم واقعا دوسش دارم که هیچ عقلمم تائیدش می کنه. دیگه وقت فک کردن نیست جای دودلی نیست باید به آینده پیش رو فک کنم تا به بهترین شکل نقاشیش کنم با رنگایه شاد  و درخشان. 

خدای مهربونم که میدونم اصلا ازم راضی نیستی، دوست دارم... میدونم این آرزوی دیروزم بود که امروز با عنایتت بهش رسیدم. ممنونم...فراموش نمی کنم هیچوقته هیچوقت 

خدای مهربونم نگاهه گرم و مهربونتو از منو لیمو بر ندار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.