پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...
پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...

روزهای سپید ما

انقلاب عزیز تولدت مبارک ....همین و بس! 

خداروشکر روزها بر وفق مراده...زندگی اذیتم نمیکنه گوش شیطون کر...از همه مهمتر اینکه من و لیمو روزهای خوبی داریم،لیمو دوست داشتنی تر از قبل شده (خوده خود لیموه...)شایدم این احساس منه و اون هیچ تغییری نکرده شاید این منم که عوض شدم و البته عاشقترررررررررر...خدایا شکرت. 

این چن وقت برای لیمو روزای خوبی نبود روزای سخت براش همینطور ادامه هم داره...خودش میگه این ماه تموم بشه راحت میشم آخه ماشینش تقریبا یه ماه پیش توسط برادر گرامش له شدو لیمو موند و یه عالم دردسر و برادری که کوچکترین کمکی نکرد هرچند نبود اما بالاخره نباید همه چیز به گردن لیمو باشه کمک مالی که میتونست بکنه با خرابکاری که کرد اما دریغ تازه شک ندارم با این اوضاع مالی خراب لیمو بازم درخواست پول میکنه ازش بیچاره لیمو!خیلی دلم میخواد یه پولی تو دست و بالم بود بهش میدادم که حل بشه...آرامش نداره،فکرش آزاد نیست،نگرانه....منم هستم...منم مثه لیمو...کاش تموم بشه این ماه بدهیاشو بده راحت بشیم،استرس گرفتم.خدایا هوای لیمو داشته باش. 

یادم رفت که بگم کارم داره جور میشه...خدایا هر چی خیره پیش بیار. 

خدایا مواظب من+لیمو+عشقمون باش.لیمو به کمکت نیاز داره اگه اون کمتر حواسش به تواه این روزا تو بیشتر حواست باشه آخه تو خدایی شک نکن که جبران میکنه ...

فردا لیمو میخواد بره سرسره بازیالبته رو برفا،خوش بحالش کاش دوتایی میشد بریم...بعدشم میخواد بره بابلسر...خدا به همراش 

امروز کلی بیسکویت درست کردم در سه مدلشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز که از این قرارند:نسکافه و گردو-کاکائو و فندق-دارچین و قهوهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  ...به نظرم خوب شدن فقط آخریا که خمیرم زیاد موند یکم ترک گرفته بیسکویتاش.چند روز پیش درست کردم برای بار اول ذوق داشتم واسه لیمو هم کنار گذاشتمو بهش دادم ،خوشش اومده بود البته اگه بیچاره به زور نگفته باشه آخه من همش میگفتم بخور...خوردی؟خوردی؟خوردی؟،به مامانشم داد ایشونم انگار خوشش اومد و دستورش خواست(بهار ذوق مرگ در آن لحظه ).حالا قراره از اینایی که درست کردم بدم برا مامانش ببره دستورشم بدم(اعتماد به نفسمو تا نزدیکای خورشید بردند تمام مصرف کنندگان محترم بیسکویت). 

لیمو خوابیده منم از این فرصت استفاده کردمو آپ کردم چون مجوزش ساعتی پیش صادر شد.با تشکر از لیمو خان سرپرست امور اینترنت و وبلاگشِـــکـْـلـَکْ هــآے آنـــ ـیکـآ.

پیله ام را بشکاف

نه این من نیستم

چه ساده گول میخوری!

من روباه شده ام

یا که تو زاغک؟

بی شک تو همان ساده دل پاک دلی

                               خالصی

                             تک رنگی

                      چشمهایت شفاف

             پوستت بدبو نیست...

این منم که فریبا شده ام

چونکه روباه شده ام

ـ حالم از این همه دورویی خویش بهم میریزد ـ

چقدر به تو می آید...لباس جدیدت را می گویم!

    " آینه می گوید"

چقدر زیبایی!

  " تو می گویی"

این پاکی ساختگی از آن من نیست

لباس جدیدم را میگویم

مال من است

لیک از آن من نیست...

خود بافته ام آن را

با میل های ریا

با پشم های دروغ

تو بشکافش...بشکاف....پیله ام را بشکاف

شناختی؟

آری!من همان تن سپرده ی بی آبروی شهرم

که ذوب شدم در سیاهی

در نگاه هوسران جوانک های شهر

هزاران نفس از من می گذرد

از آن روزها میگذرد

و اینک

جای "مریم" نقش بازی میکنم

و عجب هم خوب بازی می کنم!

چقدر این قداست ساختگی شیرین است

چقدر دوست دارم پاک باشم

یا که کمتر....زاغکی باشم!

بهار خانم ۲۰ آذر ۹۰