روحت شاد مامان بزرگ نازم:-(

خدایا چقد زود ناامیدم کردی..:-(تو پست قبل براش دعا کردم که خوب بشه تو این پست باید بگم از دست دادمش :-(باورم نمیشه....روحت شاد مامان بزرگ عزیزم 

امروز نرفتم کلاس نقاشی اصلا حسش نبود بخاطر فوت مادرجونم که اصلا وقت نشد این چند روز رو تابلوم کار کنم رفتنم بی فایده بود.امروز باید میرفتم واسه ادامه کارای فارغ التحصیلی اما از اونجاییکه که صبح به شدت برف میومد نرفتم...۳ساعته هوس چایی کردم میخوام دم کنم حسش نمیاد خیلی بی حوصله تنبل شدمفقط از صبح منتظرم ساعت ۲۲:۱۵ بشه از یاد رفته ببینم 

دلم خیلی تنگه....کلافم..شاید بخاطر این هوای زمستونیه...شاید نگرانم..شای بخاطر تواه....شایم دلم برای مامان بزرگم تنگ شده!آره حتما همینه...خودشه..جات خیلی خالیه.نمیخوام باور کنم که نیستی به همین زودی فردا هفتمین روزه که نیستی اما انگار بیشتره!!!!!!