پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...
پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...

روزانه

ساعت ۸ صبحه و من از محل کارم این پست میذارم.امروز دومین روز کاریمه هنوز حسمو دقیقا به کارم نمیدونم فقط این میدونم اونجوری که میخوام نیست البته شاید هفته دیگه به یه بخش دیگه منتقل بشم.با لیمو روزامون مثه همیشه نمیگذره.با امروز ده روزه که ندیدمش!!!!!!!!!!باور نکردنیه...دلم براش خیلی تنگ شده...امروز شاید ببینمش.نمیدونم میاد یا نه!بهم نمیگه آخه قهره باهام!کاش بیاد... 

مرجان عزیزم تو خونه شرایط خوبیه مامان و بابا همه چیز میدونن هر دو هم راضین فقط منتظر کار لیموییم:-(دعا کن عزیزم.اون پست قبلیه یکم حرفای تلخه درباره روزای بدی که میره رو اعصابم که خوندنش فقط اعصاب خوردیه...حتما رمز پستایه خوبمو بهت میدم 

حالا برم به کارام برسم...

نظرات 1 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام دختر
خوبی؟
چرا؟
تلخ چرا؟
باشه عزیزم
هرجور راحتی
اصرار نمیکنم
راستی کجا کار میکنی؟
تهرانی مگه؟
اونروز چرا تو یاهو یدفه تا منو دیدی آف کردی؟
ها ها ها؟؟؟؟
ینی الان بیکاره؟
درسش تموم شده دیگه؟
مشکل کارش چیه مگه عزیزم؟

سلام عسیسم.خوبم.انقد که به کار و بار لیمو فک میکنم انقد که نگران درس و کارشم.من ماهانم.بخدا میخواستم ژی ام بدم رئیس اومد آف کردم آخه هفته ای ۴ ساعت نت داریم ببینه استفاده شخصی میکنم بده.درس لیمو تموم نشده.قرار بود بره نیرو انتظامی واسه درسش نذاشتن:-(

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.