پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...
پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...

شریک غم بزرگتم...

شادی جشن عروسی مرمر هنوز  تو وجودم موج می زد که خبر فوت مامان  دوست جون که هم خونم هم بود شوکم کرد...بابام باهام تماس گرفت و خیلی شمرده و البته اندوهگین گفت که داداش دوست جون تماس گرفت بهم گفت مامانشون مرحوم شده برای مراسم سوم و هفتمش سه شنبه بیاین.......... 

حسابی شوکه شدم باورم نمی شد همش به بابام با صدای بلند می گفتم دروغ نگو مگه میشه  اونکه چیزیش نبود یادمه گفتم واای دوست جون می میره بابام داشت می گفت شماره باباشو بهم بده که قطع کردم زدم زیر گریه بیچاره خواهری داشت سکته می کرد 

اصلا باورم نمیشه مثه مامان بزرگم بود چهره اش ،خیلیم مهربون بود واسه همین خیلی دوسش داشتم می دیدمش انگار مامان بزرگم بود...نمی دونم دوست جون الان چیکار میکنه اما خوب میدونم که کمرشو می شکونه این غم یه لحظه هم از جلو چشمام رد نمیشه کاش پیشش بودم شاید یه کم باعث تسکینش میشدم هر چند انقد این غم بزرگه که نمیشه تسکینش بدم میدونم صداشو بشنوم یا ببینمش فقط باهاش اشک می ریزم...باهاش تماس گرفتم خواهرش گفت نمی تونه حرف بزنه...بهش اس ام اس دادم بهش گفتم که تو غمش شریکم خیلی دلم میخواد کنارش باشم الان دستاشو بگیرم اشکاشو پاک کنم خیلی ضعیفه اون خیلی ضعیف تر از منه میدونم الان دنیاش سیاه شده الهی بمیرم خدایا بهش صبر بده بتونه رو پاهاش بایسته بتونه بازم زندگی کنه با از دست دادن عزیزشِ...خیلی سخته خیلی غم سنگینیه...خدایا بابا مامانامونو برامون حفظ کن...تا نبینمش آروم نمیشم اعصابم بهم ریختست روحم اونجاست کاش حداقل باهام حرف میزد... 

اصلا حوصله اسمایلی گذاشتن ندارم... 

خدا نوشت: نمیدونم چی بگم نمیدونم حکمت و مصلحتت چیه اما به قدر جنبمون غم و شادی بده بهمون خدا جون... 

مرمر نوشت: دلم میخواست یه پست اختصاصی و جدا برا تبریک برات بذارم اما انقد این خبر بهمم ریخته که غمم به شادیم غلبه کرد عزیزم...خیلی عروس و داماد نازی بودید عزیزم...خیلی بهم خوش گذشت...شاد بودنتو که دیدم انقد غرق شادی شدم  که از خدا خواستم خوشبختی و عشقتو برات همیشگی کنه و هر دوتونو برای هم حفظ کنه تا هر روز عاشقانه تر زندگی کنید 

لیمو نوشت: برای روزای اخیری که با هم داشتیمو کاری کردی بهم خوش بگذره می خواستم مفصل بنویسم اما حالم بده نمیتونم از فکر دوست جون بیام بیرون تا رو بقیه چیزا متمرکز بشم اما همینجا همینقد کوتاه میگم که کنارت روزام یه رنگ دیگست و وقتی کنارمی به وجودت افتخار میکنم عاشق همه خاطراتیم که میسازی...دوست دارم لیمو شیــــــــــــــــــــــــــــــــــرین

نظرات 2 + ارسال نظر
mohsen khan دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ http://www.tablighparsi.com

تبلیغ پارسی(آمده ایم که بزرگترین باشیم)
با سلام خدمت شما دوستان
هر کسی که به هر نحوی تو کسب و کاری دست داره میدونه که تبلیغات بهترین راه برای افزایش درآمد و فروش است؛ و این را هم میدونه که در کشور ما و تمام دنیا اینترنت و دنیای مجازی با سرعت چشمگیری در حال نفوذ به دنیای انسانهاست و اکثر نیازهای اناسان از طریق اینترنت قابل حل شدن است.
تعداد زیادی از افراد که هر روز هم بیشتر می شوند در اینترنت به کسب و کار پرداخته و البته هم موفق بودند و بهترین نوع پیشرفت کارشونم هم تبلیغ است و شعار ما هم این است که کوچکترین چیزها به بزرگترین تبلیغات احتیاج دارند.
در همین زمینه ما وب سایتی تاسیس کردیم که در آن می توانید به تبلیغ محصول،کسب و کار خود با کمترین هزینه بپردازید.
البته این مژده را هم بدهم که کلیه تبلیغاتی که تا 15 مهرماه ارسال شود کاملا رایگان می باشد.
و بهتر از اون اینکه هدیه ویژه ما به کسانی که ثبت نام می کنند دوهزار تومان اعتبار رایگان برای ارسال آگهی بعد از 15 مهر ماه است.
فکر نکنم دیگه حرفی مونده باشه
یه سایت واسه تبلیغ رایگان محصول ، وب سایت ، کسب و کارت(البته فقط تا 15 مهرماه)
پس فرصت و از دست ندین

www.tablighparsi.com
www.tablighparsi.ir


به امید دیدار همه شما دوستان

مرجان شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:25 ب.ظ

Vaaay are azizam manam b sheddat halam bad shod! Hanoozam bavaram nemishe! Kheili gonah dasht…. Ishla khoda besh sabr bede
Az arezoohaye ghashangetam merciiiiiiiiiiiii asisammmmmm nemidooni cheghad khoshal shodam vaghti didamet… ishala aroosie khodeeeeeeet ba limooooooooo…… ;) enghadam ghose nakhor azin moshkelat hame daran….

مرسی مرجان جونم:-****

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.