چقد امشب صدات مهربونتر از همیشه است از عصر چندین بار حرف زدیم با هم اما بازم دلم میخواد صداتو بشنوم همون حسی که تو وجودم موج میزنه تو وجود توام هست وقتی گفتی دلم برا صدات تنگ میشه دوس دارم تند تند زنگ بزنم فهمیدم چقدر نزدیکیم به هم امشب...تلپاتی های عاشقونمون زیاد شده
هر بار که وبلاگمو باز میکنم به اولین چیزی که نگاه میکنم روز شمار عشقمونه و هنوز هم باورم نمیشه که ۶ سالو ۵ ماهو دو روزه که اول به صبح بخیر میگم و هر شبو با یاد تو می خوابم...چقدر این روزا شیرینه...
لحظه شماری میکنم برای گرفتن دستات برای نگاهت که بارونه عشقه رو سرم برای اینکه شونه به شونه کنارت راه برم هر چند قدمی که بر میدارم سرمو بالا بگیرم تا نگاهت کنم لبخندی کنج لبم بشینه محکم دستمو دور بازوت حلقه کنم سرمو بچسبونم بهش به زمین چشم بدوزم و به سایه هامون خیره بشم ...به سایه تو که از سر تا نوک پامو گرفته سایه ای که محافظمه...
سلام وبلاگت عالیه
وقت کردی وبلاگ علمی من رو هم ببین
اگه تونستی هم منو لینک کن بعد خبرم کن تا لینکت کنم