پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...
پاییز میگذرد

پاییز میگذرد

اینجا ماندن بهانه می‌خواهد….اینجا حرف‌های بی‌ منطق من بوی دلتنگی میدهد...

روزانه نمیدونم چندم!

خدا نوشت آغازین:خدا جونم تو که بلدی چیزیم ازت کم نمیشه اگه یه معجزه کوچولو کنی!!!!!هااااا؟نظرت چیه؟   

                        منو عشقم         

تعطیلات خیلی خوبی داشتم حسابی استراحت کردم و تند تند لیمو دیدم تا ذخیره بشه...دیگه مگه می تونستم بیام سر کار پشتم حسابی باد خورد برنامه خوابمم بهم خورد تا دوباره ساعت بدنم تنظیم بشه با چشمایه زنبوری و چرتی میرم سر کار 

قراره تحولاتی توی شرکت رخ بده که مربوط به بخش ما هم میشه.قراره یه چارت سازمانی مشخص بدن بهمون و البته خداروشکر انگار از این مدیریت و معاونت فعلی جدا بشیم و به طور مستقل و زیر نظر مدیر عامل و مشاور عالیش فعالیت کنیم که صد البته بهتر میشه چون واقعا مدیریت بدجنسی داشتیم هر چند معاونتمون بد نبود اما خب اضافه کار و ارزیابی عملکرد و حقوق دست مدیریتمون بود که قدری بخیل بود...اگه گسترش بدن بخشمونو احتمالا نیروی جدید هم میدن و این یعنی سبک شدن کار من و بیکار شدن شٍرک .  

سریال دختران حوا سرگرمی جدیدم شده حیف که فقط روزایه زوجه ِچون ساعت ۷ پخش میشه فعالان اجتماعی پرخواب می تونن ببینن  

حس میکنم به زور فقط می خوام بنویسم بهتره بجای پراکنده گویی برم ۴تا تست بزنم حداقل دلم نسوزه ۱۷تومن دادم لای کتابمو باز نکردم... 

لیمو نوشت: خب یه کم پیگیر باش دیگه همش من باید یادآوری کنم؟دههههههه 

مامان بابا نوشت:نفسم به نفستون بنده دوستون دارم بخاطر خودتون نه بخاطر خوبیهاتون در حقم 

خواهر کوچیکه نوشت: میدونم که تقریبا بعیده که یه روز اینجارو بخونی اما عزیزکم بدون که حالم خرابه از خراب بودن حالت.امیدوارم به رشته و دانشگاه مورد نظرت دست پیدا کنی تا بتونم مثه قبل شاد و بدون استرس و سرشار از هیاهو ببینمت.دعات می کنم گلک.