-
تولد یک سالگی خونمون مبارک
شنبه 22 مهرماه سال 1391 07:58
تولد یک ساله شدنه وبلاگم مبارک باشششششششششششه:) امیدوارم که فقط توش خاطرات خوب ثبت بشه از این به بعد...
-
به شب رسیدیم...
جمعه 21 مهرماه سال 1391 17:00
این هفته لیمو ندیدم... دیروز از ۸:۳۰ صبح باهاش تماس گرفتم در دسترس نبود فقط یه بار خط داد که اونم تا گفتم الو گفت پشت خطی دارم قطع کرد بعدش تا ظهر دوباره در دسترس نبود باز هم یه بار خط داد که دو سه بار پشت هم تماس گرفتم جواب نداد سه تا اس ام اس دادم کجایی تا وقتی دلیور شد خودش زنگ بزنه بگه اما نگفت!تا هفت شب دوباره در...
-
چرا هر چیز که خوبه زود تموم میشه؟
جمعه 14 مهرماه سال 1391 22:51
عشق اگه عشق باشه اگه واقعی باشه همه چیز خوبه آرامش موج میزنه...هر دو طرف به هم احترام میذارن سرشار از محبت خالص و واقعین به خواسته های هم احترام میذارن توهین و تهمت تو رابطشون نیست...هیچ کدومشون برای رسیدن به خواسته شخصیش تظاهر نمیکنه به عشق به دوست داشتن.... قبلنا اگه لیمو بهم میگفت مواظب خودت باش مور مور میشدم از...
-
...
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 22:49
چقد امشب صدات مهربونتر از همیشه است از عصر چندین بار حرف زدیم با هم اما بازم دلم میخواد صداتو بشنوم همون حسی که تو وجودم موج میزنه تو وجود توام هست وقتی گفتی دلم برا صدات تنگ میشه دوس دارم تند تند زنگ بزنم فهمیدم چقدر نزدیکیم به هم امشب...تلپاتی های عاشقونمون زیاد شده هر بار که وبلاگمو باز میکنم به اولین چیزی که نگاه...
-
شریک غم بزرگتم...
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 21:18
شادی جشن عروسی مرمر هنوز تو وجودم موج می زد که خبر فوت مامان دوست جون که هم خونم هم بود شوکم کرد...بابام باهام تماس گرفت و خیلی شمرده و البته اندوهگین گفت که داداش دوست جون تماس گرفت بهم گفت مامانشون مرحوم شده برای مراسم سوم و هفتمش سه شنبه بیاین.......... حسابی شوکه شدم باورم نمی شد همش به بابام با صدای بلند می گفتم...
-
غول چراغ جادو تویی؟
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 23:28
لیمو خوابیده و من منتظرم بیدار بشه بهش شب بخیر بگم و بخوابم حوصلم سر رفت اما دلم نمیخواد برم سراغ کتابام خستم...روحم خستست.صبحا که سر کارم یه کم درس میخونم البته فقط عمومی اختصاصی قصد دارم بعد از ظهرا بخونم که حسش نمیاد از خستگی احتمالا جابجا کنم این دو تارو با هم...یعنی میشه رشته خودمو قبول بشم؟؟؟؟؟؟؟معلومه با روزی...
-
پاییز مبارک
شنبه 1 مهرماه سال 1391 10:47
کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد، اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم فصل نو مبارک بهار...
-
زندگی به طعم ذغال اخته
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 20:40
چهارشنبه و پنج شنبه خیلی خوبی داشتم.شکر خدا روزامون پر از عشق و آرامشه و البته دلتنگی... چهارشنبه لیمو اومد و پیام نور رشته مدیریت صنعتی ثبت نام کرد اگه تا اوایل مهر تکلیف مدرک معادلش روشن شد یعنی اگه مدرکشو بدن به همون نرم افرار تغییر رشته میده چون اینجوری کلی جلو میفته بخاطر تطبیق واحدای پاس شدش...خدایا شیش ماهه ازت...
-
روزانه گذشت
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 09:02
تو این همه وقت که نبودم اتفاقای زیادی افتاد که مزید بر علت شد که نتونم بیام روزانه هامو بویسم هرچند علت اصلیش همین سر کار اومدنه آخه اعتبار استفاده از نتم شده یک ساعت!!! قبلا 4 ساعت بود به همه چیز می رسیدم اما الان با این سرعت پایین یک ساعت یعنی نیم ساعت!خونه هم که میرم اصلا حوصله نمی کنم فقط دلم میخواد بخوابم هر چند...
-
دوباره آغاز
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 12:20
به فکر تعطیلی اینجا افتاده بودم!یه وقتایی که زیاد هم طول میکشه اصلا حس نوشتن نیستُ حرفیم برای گفتن!اما هستم...باز هم هستم
-
پست ویژه خدا مهربونم
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 11:36
چهار تا پست قبل بود که دو روز از کارم گذشته بود و امروز ۲۶ روز....با همه خستگیا و مشکلاتش بازم انگار زود گذشت.دنباله یه کار دیگه ام دلم میخواد یه اتفاق خوب بیفته...هرچند هر روز صبح یه اتفاق خوبه...خوبه که خدا روی منو میبوسه بعدش با بوسه خدا بیدار میشم منم بهش صبح بخیر میگم میام سر کار...خدایا میدونم هر روز بهم جایزه...
-
بغض سنگین
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 08:16
دیشب شب بدی گذروندم...خیلی بد یه بغض سنگین تو گلوم که هنوزم نشکسته داره راه نفسمو میبنده.دیشب لیمو ازم خواست که از زندگیش برم گفت خودمو الافش نکنم گفت برو پی زندگیت ما واسه هم نیستیم همش بخاطر دانشگاه که بالاخره اخراج شد بخاطر اینکه تو این سن دوباره از صفر باید شروع کنه خدمتشم که یه مصیبت دیگه یعنی تو ۳۰ سالگیم اون...
-
روزانه
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 09:43
یه تن پاییز خانوم خوابالو با چشمای زنبوری از محل کار پست میگذارد... چقد سخته کار کردن.خیلی سخته که هر روز مجبور باشی صبح زود از خواب بیدار بشی بری سر کار غروب برگردی خونه چشم رو هم بذاری ساعت ده بشه خوابت بگیره بعدش بخوابی بازم فردا و فردا و فردا برنامت همین باشه و دچار روزمرگی بشی شایدم کم کم افسرده چون نمیتونی...
-
سالگرد عشقمون
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 09:03
"سلام عزیزم شش ساله شدنت تو زندگیم مبارک:-* " این پیام ششمین سالگرد با هم بودنمون بود که ساعت ۶:۵۳ دیقه صبح برام فرستادی.مرسی عزیزم .۱۱ اردیبهشت سال ۸۵ بود که تو قلبم برای همیشه نشستی و از اون روز هر روز عاشقتر و عاشقتر شدم با وجود همه مشکلاتی که داشتیم...باورم نمیشه ۶ سال گذشت...چقد زود رفت!یه حسی ته دلمه...
-
روزانه
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 08:07
ساعت ۸ صبحه و من از محل کارم این پست میذارم.امروز دومین روز کاریمه هنوز حسمو دقیقا به کارم نمیدونم فقط این میدونم اونجوری که میخوام نیست البته شاید هفته دیگه به یه بخش دیگه منتقل بشم.با لیمو روزامون مثه همیشه نمیگذره.با امروز ده روزه که ندیدمش!!!!!!!!!!باور نکردنیه... دلم براش خیلی تنگ شده...امروز شاید ببینمش.نمیدونم...
-
گذران زندگیم تلخه
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 13:09
-
چینی بند زده ست دل من!
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 02:34
-
...
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 01:02
روزهای بد باز هم تکرار میشه...انگار هیچ وقت تموم نمیشه! خدایا آغوشتو به روم باز کن که فقط دردهای جسمو روحمو تو میتونی تسکین بدی.... خستم خستههههههههههههههه جمجمه سرم انگار شکاف برداشته... تمام تنم پر از درده... و بدتر از همه ترکهایه قلبمه... این حقمه...!؟ حقمه. برای آرامش سکوت کن و تقدیر را بپذیر... در مقابل هر صدای...
-
خرید
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 00:28
این روزا همه دغدغم درس و دانشگاه و خدمت لیموه...امروز زنگ زد دانشگاه بهش گفتن درخواست بنویس بعد از تعطیلات نوروز بررسی میشه.حالا قراره بره فردا درخواستشو بده.خا کنه حل بشه این موضوع مگرنه دق میکنم امروز بالاخره کار بانکیم انجام شد.رفتم بانک البته با لیمو بعد بانک هم یه ۲ساعتیو با لیمو گذروندم...خیلی خوب بود بعدش رفتم...
-
بهار افسرده
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 00:53
چند ساعته که اصلا حالم خوب نیست.جسمم سالمه اما روحم... نمیتونم هیچ کاری کنم... همش اشک نفسام دیر بالا میاد شاید بخاطر بغضیه که نذاشتم خوب بشکنه و هق هق کنم هر کاری میکنم اشکم سرازیر میشه رفتم سراغ نقاشیام تا به کارام نگاه کردم گریه ام گرفت یه موسیقی لایت میذارم یه لیوان آب آبرنگام فابریانو کاتر...بهش خیره...
-
روزنگار
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 18:48
امروز که نرفت لیمو ببینه کار دانشگاه چی میشه بجاش تماس گرفت که نتیجه ای نداشت حالا فردا صبح میره خودش.صدای اذان میاد ..خدایا میشه یه تخفیف دیگه هم بهش بدی؟ کمکمون کن خدا جونه نازم امروز همش در رفت و آمد به بانک صادرات بودم...نمیدونم واقعا بانکه؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!صفره بخدا سیستمش روزی هزار بار قطعه من با همه صبوریم دادم...
-
ا.خ.ر.ا.ج.ی
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 00:33
-
ایستگاه-مترو-بهشتی
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 23:09
بلندگوی قطار اعلام میکند: ایستگاه هفت تیر... قطار سبک می شود همهمه کم میشود فریادها خاموش می شود و من راحت تر بر تو تمرکز می کنم قطار می گذرد... شهید مفتح... خودم را جابجا میکنم از میان جمعیت می گذرم به در قطار نزدیک می شوم قطار می گذرد... شهید بهشتی! قطار می گذرد... من می مانم شتاب جمعیت مرا همرا می سازد گام هایم را...
-
آخرین خواسته=بزرگترین آرزو
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 22:25
-
اخباری نوشت
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 23:00
دو هفته ای میشه که چیزی ننوشتم آخه دسترسی به نت نداشتم دو هفته هر روز از ۸ صبح تا یک ظهر کلاس مقدماتی فروش بلیط میگذرونم که خداروشکر تموم شد خیلی خسته کننده بود هر چند استاد خوبی داشتیم.۳ ساعت هم باید تو خود ماهان کلاس رزرو برم که هنوز روزش مشخص نیست.احتمال میدم شروع کارم از فروردین باشه.خودمو با اوضاع جدید نتونستم...
-
روزهای سپید ما
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 01:40
انقلاب عزیز تولدت مبارک ....همین و بس! . . . خداروشکر روزها بر وفق مراده...زندگی اذیتم نمیکنه گوش شیطون کر...از همه مهمتر اینکه من و لیمو روزهای خوبی داریم،لیمو دوست داشتنی تر از قبل شده (خوده خود لیموه... )شایدم این احساس منه و اون هیچ تغییری نکرده شاید این منم که عوض شدم و البته عاشقترررررررررر ...خدایا شکرت. این چن...
-
پیله ام را بشکاف
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 15:58
نه این من نیستم چه ساده گول میخوری! من روباه شده ام یا که تو زاغک؟ بی شک تو همان ساده دل پاک دلی خالصی تک رنگی چشمهایت شفاف پوستت بدبو نیست... این منم که فریبا شده ام چونکه روباه شده ام ـ حالم از این همه دورویی خویش بهم میریزد ـ چقدر به تو می آید...لباس جدیدت را می گویم! " آینه می گوید" چقدر زیبایی! "...
-
Golden Globe & banned Golshifteh
جمعه 30 دیماه سال 1390 15:46
اصغر فرهادی عزیزززززززززززز خیلی خوشحالم که ایران و سربلند کردی...وقتی رو استیج از مردم کشورت, از ما ,از من گفتی بی انصافی بود که من از موفقیتت نگم بهت تبریک نگم و خودمو بزنم به خیالی...باید بگم تو پوست خودم نمیگنجم کاش و امیدوارم که جایزه اسکار هم از آن تو باشه که لیاقتشو داری...از صمیم قلب به اصغر فرهادی عزیز و گروه...
-
گذران+لیموی خوابالو
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 16:36
تو این مدت که ننوشتم همه چیز خوب بود البته نه، فقط یکبار باز هم جنگ سختی در گرفت(آخه کی جنگ نرم درگرفت؟ ) اما از اون به بعد همه چیز واقعا خوبه و من احساس میکنم هر روز دلتنگ ترم برات و البته عاشق تر... امتحانای لیمو شروع شده نمی دونم تو فرجه ها خونده یا نه؟من بجاش همش استرس دارم آخه واقعا اوضاع بدی داره نگرانم این درسش...
-
خصوصی
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 03:00